بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید42
آخرین نظرات
  • ۲۵ اسفند ۹۱، ۰۱:۴۴ - محسن دهقانی
    salam

شهید محمدعلی میرآخوری:

از امت شهید پرور الهی جز یکی بودن درراه الله انتظار دیگری ندارم.

هدف از ایجاد این وب سایت آشنایی نسل جدید بچه های ایران با نسل گذشتشون یعنی جنگ و جبهه و شهادت هست . که ما یعنی سایت شهید42  تمام تلاش خودمون رو می کنیم تا حتی یک نفر از چند صد نفری که روزانه چه مستقیم و چه غیر مستقیم وارد سایت می شوند بتوانند مطالب سایت رو که شامل زندگینامه ، وصیت نامه و ... در باره شهدا می باشد رو مطالعه کنند تا بفهمند اون جوان هایی که هم سن ما و یا حتی کوچکتر بودن پرای چی  زندگی خودشون رو فدای جنگ و مقاومت کردند.

به امید روزی که برای پاسداشت بزرگ مردی های این شهدای عزیز همه ی ما گامی حتی کوچک در راستی معرفی آنها به دیگر نسل ها برداریم و سپاس گذار آنها باشیم.



 طراحی بنر صلواتی و ساخت قالب وبلاگ 
 

                       برای اطالاعات بشتر کلیک کنید :                       


  



۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۱ ، ۱۲:۱۱
گمنام گمنامی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۰۰
گمنام گمنامی

بسم رب الشهداء

متن زیر فرازهایی از وصیتنامه شهید امیر گرجی است که خطاب به بی ولایتان نگاشته شده.

«...به شما ملت بزرگوار ایران می گویم و برادر و مادر و خواهر و پدرم،هرکس پشت سر این انقلاب،امام خمینی(ره)و رهبر فقید حضرت آیت الله{امام}خامنه ای ناسزا بگوید و به اقتصاد و مملکت معترض باشد،در سر پل صراط جلوی ایشان را خواهم گرفت.اگر صدبار دیگر هم متولد شوم باز هم مسیر اهل بیت و انقلاب را ترک نمی گویم،حتی اگر بدنم را تکه تکه کنند...» 


شهید گرجی پس از مدتها درد و رنج حاصل از جانبازی در اثر آسیب شدید به مغز،هنگام برگزاری مراسم سالگرد برای برادر شهیدش به درجه ی شهادت نایل آمد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۵۹
گمنام گمنامی


بسم رب الزینب...

 بردنمان کربلا،برای زیارت امامان.
همیجان زده شده بودیم.
نوحه میخواندیم،سینه می زدیم،گریه میکردیم.
باورمان نمی شد آمده باشیم کربلا.
خیال می کردیم در خوابیم یا در رؤیا.
از اتوبوسها که پیاده شدیم پرسیدیم:«اینجا کجاست؟»
گفتند:«قتلگاه امامان.»
نتوانستیم بایستیم.دویدیم.سربازها آمدند جلومان را گرفتند.
نمی دانم چطور توانستیم از دستشان فرار کنیم.
فقط یادم است که سینه خیز بودم،سینه خیز بودیم،و می رفتیم،با گریه،با آه،با ناله.
بعضیها همان جا ایستادند به نماز،در قتلگاه.
عراقیها آمدند بالای سرمان.
دوره مان کردند.
کاری به کارمان نداشتند.
حالا دیگر بیشترمان ایستاده بودیم به نماز.
صحنه با شکوهی شده بود.عراقیها نتوانستند تحمل کنند.
فرمانده شان دستور داد برمان گردانند به اتوبوسها.
به این سادگیا نمی توانستند.به زور متوسل شدند.


مرتضی جعفری،اردوگاه موصل3

__________________________________________________________________________________

پینوشت...

کرب و بلا ای کاش من مسافرت بودم....
تو این شبا ای کاش من که زائرت بودم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۳
گمنام گمنامی

بسم رب الزینب

باردار بود اما به همسرش اصرار می ورزید که باید مرا به کربلا ببری.ابتدا همسرش قبول نمی کرد ولی دست آخر با اصرارهای فراوان زن،ناگزیر قبول کرد.

در نزدیکی کربلا زن باردار به شدت احساس درد کرد و همسرش به سرعت او را به بهداری ای در آن نزدیکی رساند.دکتر پس از معاینه گفت که طفل در رحم مادرش مرده است.

زن قبول نمی کرد و گویی درک خود را از حقیقت از دست داده بود.برخاست و با همان درد شدیدی که داشت گفت باید به حرم مولایم حسین بروم.همسرش نمی توانست او را منصرف کند.به هر طریقی به حرم رسیدند.پس از ساعاتی زن مشاهده کرد که انگار احساس درد ندارد.مجدداً به بهداری بازگشتند.

پزشک پس از معاینه ی مجدد با کمال تعجب گفت بچه سالم است و نفس می کشد!!!

مدتی بعد نوزاد به دنیا آمد و نام او را گذاشتند:«محمد ابراهیم همّت...»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۲
گمنام گمنامی

http://revayateqoqnoos.ir/mandegaran/images/mardan/aks/srdaran_aks/cheraghi.jpg

بسم رب الزینب...

یک روز از رضا پرسیدم:«تا به حال چندبار مجروح شده ای؟»
گفت:«یازده بار!و اگر خدا بخواهد به نیت دوازده امام،در مرتبۀ دوازدهم شهید می شوم.»
همان طور که گفته بود؛مدتی بعد در منطقه شرهانی به وسیله ترکش خمپاره راه جاودانگی را در پیش گرفت.


همسر شهید رضا چراغی _ فرمانده لشکر محمد رسول الله(ص)
_______________________________________________
پی نوشت...

این شهید بزرگوار فرمانده لشکر محمد رسول الله بوده!!!!
شما خودتان نگاهش کنید ببینید اصلا به فرمانده ها می خورد؟؟؟
حال با فرمانده های عراقی مقایسه کنید...
...


پیدا شده! ای شهید گمنام!
نام آوری‏ات زبانزد عام
از نام و نشان فراتری تو
گمنام منم: اسیر یک نام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۲
گمنام گمنامی
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده​تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی​نوایی

درین بحرید کین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت های عالم
زکف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد زن نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر زمانی

برآی ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل هر ضیایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۱
گمنام گمنامی

بسم رب الحسین(ع)

حاجی که ترکش خورد از تمام پای راستش فقط سرخی خون پیدا بود.بچه ها که دیدند،توی سرشان می زدند و یا ابوالفضل و  یا امام زمان می گفتند.

حاجی با عصبانیت برگشت و گفت:«ترکشش مال منه،گریه زاریش مال شما؟یه ترکش نقلی بود؛چیزی نبود که.»انگار نقل هایی که حاجی دیده بود،قد یه دست بچه هفت ساله بود!

این حاج احمد،آره دقیقاً همین حاج احمد،دو ماه بعد در لبنان ناپدید شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۶
گمنام گمنامی