بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید42
آخرین نظرات
  • ۲۵ اسفند ۹۱، ۰۱:۴۴ - محسن دهقانی
    salam


بسم رب الزینب...
در پاتکی که عراق به منظور پس گرفتن جزایر مجنون انجام داد،بابایی شیمیایی شد.
و سر او پر شده بود از تولهای ریزی که خارش داشت.
تاولها در اثر خاراندن می ترکیدند و این مسئله موجب ناراحتی او می شد.
به او اصرار کردم تا به بیمارستان برود؛
ولی می گفت که در شرایط فعلی اگر به بیمارستان بروم مرا بستری می کنند.
او پیوسته نگران وضعیت جنگ بود.
در همان روزها،یک روز که به طرف بیرون جزیره مجنون در حرکت بودیم،به برکه آبی که پر از نیزار بود رسیدیم.
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد.
سپس با حالتی خاص روی به من کرد و گفت:
_حسن!می دانی این آب کدام آّب است؟
گفتم:
_خب آبی مثل همه آبها.
عباس گفت:
اگر دقت کنی امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) در کربلا دستشان را به همین آب زدند.این آب تبرک است.
سپس پیاده شد و شروع کرد با آن آب سرش را شست و شو دادن.
او معتقد بود که تاولهای سرش مداوا خواهد شد.
چند روز از این ماجرا نگذشته بود،که تمام تاولهای سر او مداوا شد.

راوی: ستوان حسن دوشن
______________________________

دل نوشته:
خواست بگیرد ز علی نقطه ی ضعفی

دیوانه ندانست که علی نقطه ندارد

نظرات  (۱)

نشنیده بودم تا حالا

آقا بسی ممنون

پاسخ:
خواهش

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">