بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید42
آخرین نظرات
  • ۲۵ اسفند ۹۱، ۰۱:۴۴ - محسن دهقانی
    salam

۶ مطلب با موضوع «شعر شهدا» ثبت شده است

کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده​تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی​نوایی

درین بحرید کین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت های عالم
زکف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد زن نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر زمانی

برآی ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل هر ضیایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۶:۲۱
گمنام گمنامی

بسم رب الحجۀ...بحق الحجۀ...اشف صدر الحجۀ...بظهور الحجۀ


ای اف به این زمانه و ای اف به روزگار 

تا کی شکست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار 

تقویمها نبود تو را ناله میکنند 

در سالهای ساکت و بی روح و مرگبار 

تقویم ، بی تو هر چه که باشد قشنگ نیست 

فرقی نمیکند چه زمستان و چه بهار 

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند 

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار 

دنیا پر است از همه چیزهای شوم 

از هر چه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار 

از زندگی به شیوه حیوان ولی مدرن 

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۵
گمنام گمنامی

بسم رب الحسین...

رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
از دلِ برکه ی شب سرزد و تابید به خورشید
تا دلِ روشن نیلوفری اش پاک بماند
دل و دامان شب آنگونه ز سوز دم او سوخت
که گریبان سحر تا به ابد چاک بماند
خوشه سرمست رسیدن شد و از شاخه فرو ریخت
تا که در خاک ، رگ و ریشه ی این تاک بماند
هرچه دیدیم از این چشم ، همه نقش بر آب است
نیست نقشی که در آیینه ی ادراک بماند
جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم
که در این همهمه ی گنبد افلاک بماند


مرحوم قیصر امین پور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۳
گمنام گمنامی



کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۱۱
گمنام گمنامی

آنجا که خانه توست دنیای دیگری هست

آری، در این زمین هم یک جای بهتری هست

هر صبحدم که خورشید از خانه تو خیزد

گوید که آی مردم! اینجا پیمبری هست

نامه نوشتم اما مانده به روی دستم

اینجا پر از کلاغ است آنجا کبوتری هست؟

آقا! اگر بیاییم، آن شهر بانک دارد؟

بازارتان چه طور است، اجناس و مشتری هست؟

اینجا دلارهامان در گاوصندوق امن است

آنجا اگر بیاییم اصلا کلانتری هست؟

ما اعتقاد داریم چایی اول وقت!!

حالا نماز بعدا، آنجا سماوری هست؟!!

هر جمعه سفره چیدی تا میهمان بیاید

آقا! ببخش مارا، کار مهم تری هست

این جمعه خسته بودیم بگذار هفته بعد

حالا که وقت داریم، یا ماه دیگری هست

گم گشته ایم آقا! پیدا کنید مارا

در لابه لای این شهر، این شهرمحشری هست!

جز چندعده معدود باقی خوشیم آقا

بچه بسیجی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۱ ، ۱۲:۰۸
گمنام گمنامی



کوچکترید، از آنکه مرا زیر و رو کنید

حتی اگر هر آنچه که دارید رو کنید
کوچکترید از آنکه بدانید من کیم
از کوه ها نام مرا پرس و جو کنید
ای بادهای سرد مخالف منم درخت
باید که ریشه های مرا جستجو کنید
ای بادهای سرد مخالف من ایستاده ام
این سینه ام که خنجرتان را فرو کنید
بر من مباد تیغ شما زخمی ام کند
شاید به خواب مرگ مرا آرزو کنید
من ریشه در شقایق پرخون نشانده ام
گل های سرخ باغ مرا خوب بو کنید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۱ ، ۰۸:۵۴
گمنام گمنامی