بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید42
آخرین نظرات
  • ۲۵ اسفند ۹۱، ۰۱:۴۴ - محسن دهقانی
    salam

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید چمران» ثبت شده است



بسم رب الزینب...
تا روزی که ایشان زخمی شد.
آن روز عسگری_یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود_گفت:
_اکبر شهید شد.دکتر زخمی.
من دیوانه شدم،گفتم:_کجا؟
گفت:بیمارستان.
باورم نشد.
فکر کردم دیگر تمام شد.
وقتی رفتم بیمارستان،دیدم آقای خامنه ای آنجا هستند.
مصطفی را از اتاق عمل می آوردند،می خندید.
خوشحال شدم.
خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم.
شب به مصطفی گفتم:می رویم؟خندید و گفت:
_نمی روم.من اگر بروم تهران روحیۀ بچه ها ضعیف می شود.
اگر نمی توانم در خط بجنگم،لااقل اینجا باشم،در سختی هایشان شریک باشم.
من خیلی عصبانی شدم.باورم نمی شد.گفتم:
_هرکس زخمی می شود،می رود که رسیدگی بیشتر بشود.اگر می خواهید مثل دیگران باشید،
لااقل در این مسأله مثل دیگران باشید.
ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد.می گفت:
هنوز کار از دسم می آید.
نمی توانم بچه هارا ول کنم.در تهران کاری ندارم.
حتی حاضر نبود کولر روشن کند.
اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ.
پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد،اما می گفت:
_چه طور کولر روشن کنم،وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما می جنگند؟
همان غذایی را می خورد که همه می خوردند.

راوی همسر شهید چمران

______________________________________________________
سخنی با جوانان:
جوانان عزیز!شهید چمران با توجه به مجوز رسمی خداوند:
«لَیٍِسَ عَلیَ المَریضِ حَرَجُ»،باز هم خود را از امکاناتی که رزمندگان از آن بی بهره هستند،محرم می کند.
او با توجه به مقامی که دارد،می تواند به راحتی از بهترین وسایل زندگی و خورد و خوراک استفاده نماید،ولیکن می بینیم
که به این ظواهر توجهی ندارد.چرا که روح او با آن رزمندگانی است که در جبهه ها در حال جنگ بودند.
جا دارد که زندگی این شهید سرمشقی باشد برای مسؤولین کشور در تمام رده ها که خدای ناکرده مبتلا به حب دنیا نشوند.
«
إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ أُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»
آنانی که راضی به دنیا شوند و بر آن تکیه کنند و از آیات الهی غافل شوند،جایگاهشان آتش است به خاطر کارهایی که انجام می دهند.
سوره مبارکه یونس \7و8


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۲۹
گمنام گمنامی

بسم رب الشهید...


یک تکه خاک کوچک خدا،گمنام و بی هیچ سر و صدایی در گوشه ای از این سرزمین،
نزدیکی های مرز غربی قرار داشت.
این تکۀ کوچک را که روستای دهلاویه نام دارد،
با مردمانی زحمتکش و بردبار که قوت لایموت خود را با عرق جبین از راه کشاورزی و دامداری به دست می آوردند
کسی نمی شناخت.



اهالی این روستا هم هیچ گاه گمان نمی کردند که روزگاری «دهلاویه» یکی از نقاط
سرشناس ایران شود،
نامش در کتاب ها بیاید و افراد بسیاری به این تکه خاک کوچک سفر کنند
تا خاطره یکی از مردان خوب خدا برای شان زنده شود.
دهلاویه روزگاری یک روستای کوچک بود.
روستایی که شاید کمتر ایرانی ای نام آن را شنیده بود.


اما اکنون نامی آشناست و همراه نامی بزرگتر از خود یاد آور مردی است که با شلیک اولین گلوله دشمن،
عزم سفر بست و با این که یکی از مسؤلین رده بالای مملکت و عضو کابینه بود،
اسلحه دست گرفت تا خون پاکش زمین دهلاویه را سیراب کرد.




در سال 1311 شمسی در محله بازار آهنگرها (سرپولک) تهران،
در خانواره کوچکی،فرزند پسری به دنیا آمد که نامش را مصطفی گذاشتند.
مصطفی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه انتصاریه،نزدیک پامنار تهران گذراند و دبیرستان را نیز
در دارالفنون و البرز.
در سال 1336ش در رشته الکترومکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد
و در همان دانشکده یک سال به تدریس پرداخت.
در سال 1337ش با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد
وپس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا
و معتبرترین دانشگاه آمریکا-برکلی-با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک
و فیزیک پلاسما شد.
او در آمریکا نیز با همکاری برخی از دوستانش،
برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را تأسیس کرد.
به خاطر همین فعالیت های سیاسی وی بود که رژیم پهلوی بورس تحصیلی شاگرد ممتازی را قطع کرد.
سپس مصطفی راهی مصر شد.
او در مصر سخت ترین دوره های چریکی و آموزه های جنگ پارتیزانی را گرفت
و به عنوان بهترین شاگرد آن دوره شناخته شد.
مصطفی به لبنان رفت.
او در لبنان پایگاهی برای تعلیم جنگ های چریکی به مبارزان ایرانی ایجاد کرد.
و در همین زمان بود که با امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان آشنا و دوستی عمیقی بینشان ایجاد شد.
وقتی انقلاب به پیروزی رسید مصطفی 46سال سن داشت.
چمران پس از مدتی در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی،
از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد.
و سرانجام جنگ شروع شد . چمران به سوی جبهه ها رفت.
.....
با هوش و ذکاوتی که دکتر داشت همه جذب خود می کرد.
او با اولین حضور خود در جبهه های نبرد حق علیه باطل به نیروها سر و سامان داد.
و ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم از برنامه های وی بود.
یکیز کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول،
ایجاد هماهنگی بین ارتش،سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود.
که بازده خیلی خوبی داشت.
چمران در آزادسازی سوسنگرد نقش بسیار بسیار مهمی داشت.
طرح او بود که سوسنگرد را آزاد کرد.
سرانجام وی در راه دهلاویه...



مصطفی چمران عادت داشت همیشه روی خاکریز می ایستاد.
گویی مرگ بازیچه ای بیش در نزد او نبود.
دو گلوله خمپاره در اطراف شان منفجر می شود.اما...
اما گلوله سوم...
در جمع سه نفری آنها،مصطفی،حدادی و مقدم پور منفجر می شود.
حدادی و مقدم پور درجا به شهادت می رسند.
اما مصطفی هنوز جان در بدن دارد!!!
او را سوار آمبولانس می کنند،
اما انگار او دیگر میل بودن در این کره خاکی را ندارد.
در بین راه
به شهادت می رسد.


________________________________________________

آری این چنین خداوند این نعمت بزرگش را از میان بندگانش می برد...
یاحسین...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۱ ، ۰۹:۳۰
گمنام گمنامی

دانلود کد گوشه نمای برای یاد شهید چمران

نمای کد به شکل بالا

دانلود کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۱ ، ۱۴:۰۹
گمنام گمنامی