بسم رب الشهدا و الصدیقین

شهید42
آخرین نظرات
  • ۲۵ اسفند ۹۱، ۰۱:۴۴ - محسن دهقانی
    salam

بسم رب الزینب...

یکی از همرزمان علیرضا نقل می کرد:در عملیات بیت المقدس،
همراه علیرضا به کار مشغول بودیم که موضع ما هدف بمباران
هواپیماهای بعثی قرار گرفت.خیلی از نیروها با عجله پناه گرفتند،اما
علی با خونسردی به ادامه کارش مشغول بود.وقتی از او خواستیم که
اوهم پناه بگیرد،با آرامشی عجیب جواب دادبه خدا هیچ غلطی
نمی توانند بکنند!آرام باش!»پس از خاتمه بمباران،متوجه علی شدم
که ساکت روی زمین افتاده بود.نزدیک رفتم و پرسیدمعلی چه
شده؟»علیرضا به آرامی گفت:«چیزی نیست!فقط من را به درمانگاه
برسان!»به ایشان کمک کردم تا سوار خودرو شود.در بین راه متوجه
خون پشت پیراهنش شدم.پیراهنش را که بالا زدم،متوجه شدم ترکش
راکت به کتف علی اصابت کرده،به گونه ای که دستهایش از کار افتاده
بود،اما علی آنقدر خونسرد بود که نه تنها ناله و شکایتی نمی کرد،
بلکه حتی ما نیز تا آن لحظه متوجه مجروحیت او نشده بودیم.


منبع:همپای ذوالفقار،ص 55-54

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">